هزار حرف پنهان
بروز نشدنت، بعد از آن حادثه هــــــــزار حرف دارد، که گویی هر ثانیه بروز میشوی * در حاشیه فیلتر شدن تریبون مستضعفین
» باقی این نوشته را بخوانید ...بروز نشدنت، بعد از آن حادثه هــــــــزار حرف دارد، که گویی هر ثانیه بروز میشوی * در حاشیه فیلتر شدن تریبون مستضعفین
» باقی این نوشته را بخوانید ...نصف شب است و در کنار بزرگراه، در ماشین خراب شده نشسته ام رادیو را روشن میکنم، موج ۹۶٫۰۰، رادیو معارف بازهم از شنیدنشان روحم شاد میشود گوشی را برمیدارم و پیامک میکنم بهشان “شما با برنامههای مفیدتون، زینت صدا و سیما هستید. خدا قوت” حالا آرام میگیرم …
» باقی این نوشته را بخوانید ...هرلحظه ، مــــی روی و دورتـــــــــــر میشوی رؤیــــــــــای دست نیافتنی من ای عــــــــــــــــــمـــــــــــــــــر
» باقی این نوشته را بخوانید ...در بــــــــــــــــــازیهای سیاســــــــی گمت نمیکنم و بیشتر میشناسمت همان غریــــــبـــــه ی روزگار ما خـــــــــــد ا …
» باقی این نوشته را بخوانید ...تمام عهد و پیمانهایم را شکستم
و باز آمدم …
و باز وعدهی تقدیری أحسن را دادی
با آغوشی باز
امان از این همه چشم پوشیات
دوربینهایی که برای کنترل سرعت در بزرگراهها نصب میکنند را حتماً دیدهاید. یکی از ویژگیهای این دوربینها اینست که گاهی بی دلیل چراغ و فلشی میزنند تا رانندگان حضور دوربین را فراموش نکنند و نخواهند سرعتی بیش از سرعت مجاز بروند. پیش خودم فکر میکردم، مشکلات و امتحاناتی که در زندگی انسانها برایشان پیش میآید مشابه این فلش زدنهای دوربین بزرگراههاست. با این تفاوت که خداوند متعال میخواهد به بندگانش یادآوری کند: بنده من آمدهای که برگردی و اینجا را برای عبور گذاشتهام، عبور از خود و رسیدن به من، نکند اینجا را محل ماندنت انتخاب کنی … مرا فراموش نکن
و خدایی مهربان که دوری بندهاش را برنمیتابد و مدام از دل مشغولیهایش صدایش میکند که راه از اینجاست، و بازهم انسانهایی هستند که خدایشان را فراموش میکنند و مغرضانه به او پشت میکنند. کسانی که از او با تمام این زیباییهایش رو میگیرند حقیقتاً مستحق عذابند.
چارهای نداریم غیر از فرار از نفت و مهمتر از آن، فرار از فرهنگ ِ نفتی. برای این کار بایستی فرهنگ ساخت. این پاره خط نه داستان است، نه مقاله … یک اخوینی است… یک دلنوشته است که فقط برای همین نوشته شده است؛ نوشته شده است تا بفهمیم این تنآسایی، این رخوت، این کودن پروری، این چاپلوسی، این بیکاری، این بیماری، این بیعاری، این اضطراب، این التهاب ِ پیرامونمان را…
جوان ایرانی بایستی بیاموزد که نه فقط برای نفع شخصی، که برای اعتلای کشورش، نباید چشم طمع به نفت داشته باشد. یعنی نباید پی ِ استخدامِ سهلتی باشد.
(کتاب نفحات نفت، جستاری در فرهنگ و مدیریت نفتی، رضا امیرخانی، انتشارات افق، صفحه ۲۲۴)